ریشه عدالت را باید در استیفای کامل حقوق انسان جستجو کرد و محوری ترین حق انسان، حق پرستش و عبودیت خداوند متعال است.
در تبیین این مطلب باید گفت:
اولا:خدای متعال حقوقی را به مخلوقات اعطا کرده است و این اعطا هم یک اعطای اعتباری و قراردادی نیست بلکه واقعاً یک حق تکوینی را عنایت کرده است؛ حق تکوینی چیست؟ خداوند متعال در موجودات ظرفیت رسیدن به کمال و قربی را قرار داده و میل رسیدن به آن قرب را هم داده است. و چون حقّ تکوینی جعل کرده است، هیچ موجودی در نظام خلقت مأذون نیست که آن حق را منع کند؛ یعنی جلوی رسیدن یک موجود را به آن ظرفیتی که خدای متعال برای او قرار داده است بگیرد؛ ولو این موجود یک جماد یا نبات باشد. خدای متعال در هر موجودی ظرفیتی برای رشد قرار داده است این ظرفیت مبدأ پیدایش حق است، اگر موجودات تکامل پیدا نمیکردند، حرکت و تغییر نداشتند، از نقطهای به نقطهی دیگر نمیرفتند، دارای شعور و درک و اختیار نبودند، اصلاً مسئلهی عدالت درباره آنها بیمعنا بود؛ عدل از آنجایی معنا میشود که خدای متعال موجوداتی را آفریده و در آنها درک و شعور و اراده و احساس و مطالباتی قرار داده و ظرفیت رسیدن به آن طلبها را هم در وجودشان نهاده باشد؛ حال این موجود حق پیدا میکند که به این نقطه برسد؛ این حق از کجا آمده است؟ پایگاه این حق بازگشت به فعل و مشیت خدای متعال میکند. موجودات در ذات خودشان حقی ندارند؛ آنها ذاتی ندارند که حقی داشته باشند. حق برای موجودات, بدون تصور حرکت، تکامل، رشد، درک, فهم و اختیار بیمعناست. وقتی خدای متعال موجودات را دارای شعور, اقتضا و میل میآفریند به همان اندازه برای آنها حق ایجاد کرده است.
ثانیا: این حقی که خدای متعال در موجودات قرار میدهد جدا از هم نیست. یعنی اینطور نیست که خدای متعال موجوداتی آفریده و در هر کدام ظرفیتی قرار داده باشد که ارتباطی با رشد بقیه نداشته باشند, بقیه رشد کنند یا سقوط کنند آنها به رشد خود برسند. خدای متعال نظامی آفریده است که موجودات آن ظرفیت، استعداد، توانایی و مطالباتی در درونشان هست که رویهم یک نظام مطالبات و استعداد هماهنگ است. تمام اجزا و اندام یک ارگانیزم زنده میل به یک شکوفایی دارند و همه هماهنگ با هم رشد میکنند؛ با یک قواعد و تناسبات دقیق ریاضی که خدای متعال حاکم کرده است همه اندام یک کودک هماهنگ و هنجار رشد میکنند. در درون کل عالم هم همینطور است؛ ظرفیتی که خدای متعال برای رشد عالم قرار داده است یک ظرفیت هماهنگ است؛ یعنی اگر همه موجودات به رشد خود برسند، کمال و رشد هماهنگی در عالم اتفاق خواهد افتاد. اگر در نظام عالم جلوی رشد یک موجود گرفته شود در واقع به هماهنگی کل خلقت لطمه وارد میشود.
ثالثا: موجودات عالم هم عرض آفریده نشدهاند, درون یک نظام هستند که ترتب سطوح و ارکان و ترتب طولی دارد. به عنوان مثال قوا و امکاناتی که خداوند در استخدام ما قرار داده است وقتی به رشد خودشان میرسند که در استخدام ارادهی یک مؤمن قرار بگیرند و مؤمن آنها را در مسیر تقرّب خدای متعال به کار برد و آنها هم خودشان را در اختیار قرار بدهند. به تعبیر دیگر اگر شما روزی حلال میل کنید و این روزی حلال قوای شما شود و با اندامتان عبادت کنید، آن خوراک و این اندام هم به رشد خودشان میرسند؛ اینطور نیست که رسیدن ما به قرب و کمال مزاحم رسیدن این امکانات باشد، بلکه بالعکس! رشد آنها به این است که در اختیار ما قرار بگیرند، از بستر ارادهی ما عبور کند. تا به کمال خودشان برسد؛ کما اینکه کمال ما هم به این است که خدای متعال این امکانات را برای ما بیافریند که با آن عبادت کنیم؛ چشمی که به من دادهاند هم وسیلهی کمال من است و هم استخدام او در مسیر کمال من وسیلهی کمال اوست. جماد و نبات هم اینطوری است, اگر تبدیل به قوای مومن شد که با آن عبادت کرد، به انوار عالم ملکوت تبدیل و وارد عالم قرب میشود، ارادهی انسان صراط کمال اوست. بنابراین عالم دارای نظامی است و متوازن آفریده شده است؛ استعدادها و ظرفیتها متوازن است؛ یک نظام هماهنگ متعاضدند که مکمّل یکدیگر هستند.
اگر موجودی از مسیر کمال خود فاصله گرفت یا موجودات دیگر را از مسیر کمال خودشان دور کرد، به کمال کل عالم به اندازهی ممکن و توان خودش لطمه زده است؛ به یک موجود که ضربه زده میشود به اندازه آن به کل عالم ضربه وارد میشود، وقتی حق یک موجود سلب شود به رشد کل عالم ضربه وارد میآید. اگر یک میکروب، سلولی از بدن شما را از بین ببرد به همان اندازه به کل ارگانیزم زندهی شما صدمه زده است هرچند این سلول در یک گوشهای از بافت جزئیترین عضو شما باشد.
وقتی عالم نظام و سطوح دارد، طبیعتاً دارای محور است؛ نظام، سیستم و ارگانیزم زنده نمیتواند بدون محور باشد. بنابراین کمال کل, در طریق کمال آن محور است، کما این که کمال آن محور هم واسطهی کمال کل است؛ بنابراین کمال کلّ خلقت متناسب با کمال نبی اکرم (ص) خلق شده است. در این وجود مقدس ظرفیت تقربی قرار داده شده است که اگر ایشان بخواهد به کمال قرب خودش برسد همهی عالم باید برای او خلق بشود و همه عالم هم به گونهای خلق شدهاند که اگر در مسیر تبعیت از ایشان قرار بگیرند، به کمال خودشان میرسند.
عدالت یعنی تحقق ولایت نبی اکرم (ص) در سراسر عالم، اگر ایشان با ظرفیت خودشان خدا را عبادت کنند و این عبودیت منشأ مقام ولایت و ولایت مقدمهی شفاعت بشود یعنی ایشان نسبت به عالم ولایت کلیه و مقام خلافت دارند. و این خلافت طریق شفاعت ایشان است که همهی اسمای حسنای الهی به شفاعت ایشان در عالم جاری میشود و به مخلوقات میرسد. جریان توحید، جریان اسمای حسنای الهی، جریان قرب، کمال و رشد در عالم به واسطهی پرستش ایشان واقع میشود. اگر جامعه تحت ولایت ولی عادل قرار بگیرد و او هم تحت ولایت ولیّ معصوم باشد و رو به پائین هم، امکاناتی که در اختیار افراد است تحت ولایت آنها قرار بگیرد، همه این مجموعه یک منظومه هماهنگی است که در مسیر قرب حرکت میکنند؛ جماد, نبات, حیوان, ملک, جن و انسان بر محور پرستش نبی اکرم (ص) و جاری شدن این پرستش در عالم, به کمال خودشان میرسند.
عدالت یعنی ظهور توحید, یعنی اینکه ولایت و تناسبات سرپرستی نبی اکرم (ص) در عالم جاری بشود و عالم هم این تناسبات را بپذیرد. بنابراین عدالت به رشد و کمال مقید میشود، اگر حرکت و رشد و تکامل در عالم نباشند عدالت بیمعناست؛ در یک سلسله موجودات ساکن بدون رشد و تأثیر و تأثر و بدون اینکه هیچ رابطهای با هم داشته باشد، عدالت بیمعناست. پس آن عدالت و رشدی که برای عالم واقع میشود اول اینکه رشد هماهنگ است؛ دوم غایت این رشد هماهنگ، توسعه به مفهوم اصطلاحی رایج نیست؛ عدالت به تبع این توسعه تعریف نمیشود؛ در نظام سرمایهداری آخرین مرتبه هدف رسیدن به توسعهی همه جانبه است. یعنی به جای رشد (به مفهوم اقتصادی) توسعه را گذاشتهاند. توسعه یعنی تغییرات همه جانبه و هماهنگ که جامعه را از نقطهی الف به نقطهی ب میبرد تا جایی که بر اساس بعضی از تعاریف حتی تناسبات تمدّنی عوض شود، جامعه از یک تمدن وارد تمدن دیگری شود و مدنیت جدیدی شکل گیرد.
یکی از مصوبات سازمان ملل حق توسعه است، اینکه حق توسعه را تصویب کردهاند، میخواهند عدالت را به توسعه برگردانند میگویند همه ملل حق توسعه دارند و این اصلیترین حقی است که باید مدار ساماندهی جامعه شود؛ جامعه در حوزه ی سیاست و فرهنگ و اقتصاد باید به گونهای ساماندهی شود که به توسعه ختم شود و این توسعه و مناسبات آن همان عدالت است؛ دعوای اصلی ما در این مفاهیم زیربنایی است که اصلیترین مفاهیم حاکم بر ساختارهای جهانی است؛ یعنی آن مکتبی که مفاهیم زیربنایی عدالت را در حوزهی سیاست و فرهنگ و اقتصاد تعریف میکند، در قدم بعد این مفاهیم را به مفاهیم جهانی تبدیل میکند و بر این اساس تکالیف ملل را تعیین و متناسب با این تکالیف بازخواست و کیفر و مجازات معین میکند و دادگاههای بین المللی تشکیل میدهد؛ مکتبی عدالت را در جهان به دست میگیرد که زیربناییترین مفاهیم عدالت را تعریف کند. اینطور نیست که به آنها بتوان گفت مناسبات سرمایهداری غیر عادلانه است و آنها هم بپذیرند که غیر عادلانه است! تعریف عدالت را به توسعه برمیگردانند و میگویند عدالت تناسبات توسعه است. انسانها باید به توسعه برسند, توسعه هم اجتماعی واقع میشود و عدالت تناسبات توسعهی اجتماعی است. عدالت جهانی هم به این معنا است که یک توسعهی واحد هماهنگ بر کل جامعه ی جهانی حاکم شود؛ بنابراین برای تحقق این عدالت ساختارسازی میکنند و عقلانیت درست میکنند. میگویند تحقق این عدالت یک عقلانیت پیچیدهی اجتماعی نیاز دارد که همان عقلانیت مدرن است. این عقلانیت مدرن ابزار تحقق توسعه، تحقق لیبرال دموکراسی در مقیاس جامعه جهانی و تحقق عدالت جهانی است؛ میگویند عدالت با حرف درست نمیشود معادله میخواهد. بنابراین مدلها, فرمولها و ریاضیاتی درست میکنند که معادلات را به گونهای تعریف کند که به این توسعه ختم شود.
ما هم اگر بخواهیم در حیطهی عدالت و مناسبات عدالت سخن بگوئیم باید بنیادیترین مفهوم عدالت را تعریف کنیم. ما عدالت را به یک چیز بیشتر برنمیگردانیم، عدالت این است که توحید در همه عالم جاری شود و به تعبیر دیگر عدالت این است که پرستش گسترش یابد و مناسبات سجده در مقابل خدای متعال در همه شئون حیات اجتماعی بشر جاری شود؛ همین جریان تناسبات سجده, جریان قرب و جریان کمال هماهنگ عالم است. بنابراین عدالت تحقق ولایت نور ولایت امام(ع) در عالم است.
از این جا روشن می شود که بنیادی ترین ظلم، محروم کردن انسان ها از متجلی شدن جانشان به نور ولایت و توحید است. برخی از اهل اندیشه ریشه لغوی ظلم را ظلمت می دانند؛ یعنی ظلم عبارت است از ایجاد ظلمت در نفوس بشریت و اجتماع بشری با محروم کردن آن از نور ولایت. تمام مظالم دیگر ناشی از این ظلم محوریست و به همین خاطر است که مسببان اصلی محرومیت بشریت از بهره مندی از انوار امامان معصوم(ع) (اصحاب سقیفه) مرتکب بزرگترین ظلم شده و تمام مظالم عالم بر گردن ایشان است.پ
با تحقق عدالت محوری در عالم، عدالت در حوزه های ظاهری اجتماعی و اقتصادی و ... نیز به وجود خواهد آمد و فراگیر خواهد شد و بدون آن، شاهد جهان گیر شدن ظلم و جور خواهیم بود.
ابی الله ان یعبد الا سرا حتی یاتی ابان اجله الذی یظهر فیه دینه
لولا ما ادرکتهم من السعاده لبغوا
السلام علیک بجوامع السلام
(زیارت آل یاسین)
امنیت را در دو ساحت اصلی می توان ارزیابی کرد؛ عرصه ظاهری و عرصه باطنی ... امنیت در عرصه ظاهری، شکل ملموس امنیت است که با شاخصه هایی چون سلامت افراد جامعه از اقدامات خشونت آمیر و رفع دغدغه های ذهنی و تحت عنوان امنیت اجتماعی (Societal Security) شناخته می شود. غلبه ادبیات علمی غربی در موضوعات مختلف علی الخصوص جامعه شناسی، هژمونی را رقم زده که اذهان را در همان چارچوب تنگ خود اسیر می کند. در موضوع این مقال نیز، ابتدا به نظر نمی آید که برای امنیت، معنایی جز آنچه گفته شد بتوان سراغ گرفت. اما با تاملی در معارف وحیانی ائمه (علیهم السلام) خواهیم دید که امنیت، در قامتی بس والاتر ظاهر می شود. این امنیت، امنیت ناشی از ایمان است که بدون آن، امنیت معنای حقیقی خویش را نمی یابد. امنیت در ساحت باطن انسان و جوامع، تنها مصداق تحقق واقعی امنیت است که فقدان آن، امنیت ظاهری را نیز به باد خواهد داد.
امام (علیه الصلاه و السلام) مظهر اسم «سلام» الهی است: السلام المومن المهیمن العزیز الجبار المتکبر...(سوره حدید) هر گونه سلامت و امنیتی از جانب خداوند است: اللهم انت السلام و منک السلام و لک السلام و الیک یعود السلام. امام (علیه الصلاه و السلام) به عنوان مظهر اسمای حسنای الهی، تحقق بخش این اسماء در همه عوالم است و غیبت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) غیبت اسم سلام الهی و در نتیجه به خطر افتادن جدی امنیت جهانی در دو ساحت ظاهر و باطن است.
در برخی منابع یکی از القاب حضرت (عج) "البلد الامین" دانسته شده (النجم الثاقب به نقل از جنات الخلود) که به معنای شهر امن است و این دلیلی دیگر است بر این که منشأ امنیت، ورود به مدینه موعود ظهور و بیرون ماندن از آن، با عدم امنیت و سلامت همراه است.
وعد الله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض و لیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم امنا یعبدوننی لا یشرکون بی شیئا
آری! این وعده الهیست که با ظهور و تحقق همه جانبه خلافت الهی در زمین، امنیت حقیقی نیز فراگیر گردد و نتیجه این که غیبت خلافت الهی، مسبب غیبت امن و گسترش خوف خواهد بود.
ادامه دارد...
ادامه مطلب ...السلام علی مهدی الامم
(المزار الکبیر، القول عند نزول السرداب، ص 589)
نام مبارک مهدی، از مشهورترین اسماء حضرت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به شمار می آید. این اسم شریف به معنای هدایت شده است. اسماء و القاب معصومین (علیهم الصلاه و السلام) بر خلاف اسامی دیگران، هریک اشاره به یک حقیقت متناسب با مفهوم آن اسم دارد. این اسم شریف نیز با توجه به شهرت آن در روایات، اهمیت مضاعف داشته و اشاره دارد به یکی از پر ارج ترین حقایق وجود و ظهور حضرت بقیه الله الاعظم (عج) که همان حقیقت هدایت است.
حضرت امام مهدی المنتظر (عج) به این جهت که در همه ساحات وجودی خویش به عالی ترین مرتبه هدایت الهی نائل گردیده و مظهر اسم مبارک هادی هستند، مهدی و هادی نامیده شده اند. اسم مهدی به توضیح فوق متضمن معنای هادی نیز هست چرا که تنها کسی می تواند، نور هدایت را در عالم بگستراند که خود مجلا و مجرای هدایت و به تعبیر دیگر مهدی به معنای واقعی اسم باشد.
هدایت دو معنی دارد؛ یکی نشان دادن راه و روش درست و مستقیم (ارائه طریق) و دیگری رساندن به مقصد (ایصال به مطلوب). غیبت مهدی (عج) غیبت هر دو گونه هدایت است، زیرا نه راه برای جوامع بشری (الامم) روشن است و نه کسی هست که بتواند وظیفه رساندن بشریت را به مطلوب خویش که غایت خلقت اوست، به انجام رساند.
با غیبت او که مهدی هادیست، ابلیس، مظهر اسم مضل، در صراط مستقیم رهزنی می کند و همان طور که خود گفته: و لا تجد اکثرهم شاکرین...
و دقیقا از همین روست که تاریخ ما بعد الظهور، شاهد به قتل رسیدن ابلیس است، زیرا دو اسم متضاد (مانند هادی و مضل) در آن واحد، امکان ظهور کلی ندارند، گرچه ظهور جزئی یکی با دیگری قابل جمع است.
ادامه دارد...
عالی ترین سطح معرفت، شناختی است که بالاترین بصیرت را در خداشناسی، انسان شناسی و جهان شناسی در عالم به آن معرفت رقم بزند و او را از تاریکی شک و جهل به نور یقین و علم برساند.
ارزش معرفت نه لزوما به کشف واقعیات است که هر چه کاشفیت بیشتر باشد، معرفت بهتری حاصل شده باشد، بلکه ارزش حقیقی آن به این است که چه مقدار برای آدمی نفع واقعی داشته و هم راستا با هدف خلقتش باشد. از این رو، شناخت خداوند، نافع ترین معارف است، چرا که انسان جز برای چنین شناختی که توأم با پرستش اوست، آفریده نشده... کلام نورانی امام حسین (علیه الصلاه و السلام) معرفت خداوند را برای تحقق عبادت و عبادت را برای رسیدن به اوج بی نیازی از غیر او می داند که غایت توحید است: ان الله والله ماخلق العباد الا لیعرفوه فاذا عرفوه عبدوه و اذا عبدوه استغنوا بعبادته عن کل ما سواه
مرکز اصلی بحث شناخت خدا این است که معرفت الهی هم طراز و ناشی از معرفت به امام است و لذا معرفت امام که خود معرفت خداوند از راه اسماء و صفات تکوینی (وجود امام) اوست، در اوج معارف قرار دارد.
هدف خلقت، شناخت خداوند است و معرفت الهی با درک اسماء و صفات ممکن است و چون امام معصوم(علیه الصلاه و السلام) خود اسماء حسنای الهی است که: نحن اسماء الحسنی... معرفت الامام عین معرفت الله است: ..ما معرفه الله؟ قال(ع): معرفه اهل کل زمان امامهم الذی یجب علیهم طاعته
با این مقدمه روشن می شود که غیبت مظهر اسماء الهی، راه را بر اجتماع بشری به سوی معرفت الله به غایت دشوار یا ناممکن می کند و ظهور این اسماء در مراتب دانی عالم که در قرآن از آن با ظهور خداوند یاد شده، به تحقق معرفت الله می انجامد.* (هل ینظرون الا ان یاتیهم الله فی ظلل من الغمام و الملائکه و قضی الامر و الی الله ترجع الامور)
معرفت الهی مراتبی دارد که هر مرحله از مرحله مادون آن پرارج تر و به هدف خلقت نزدیک تر است. مرحله نهایی شناخت خداوند، شناخت مرتبه نورانیت اسماء الهی است که با نورانی شدن زمین به نور ولایت الهی، راه به سوی آن هموار می شود که: و اشرقت الارض بنور ربها ...و: معرفتی بالنورانیه معرفه الله عزوجل و معرفه الله عزوجل معرفتی بالنورانیه و من عرفنی بهذا الشأن کان عارفا مستبصرا بدینه
ادامه دارد...
------------------------------
* (...لا سبیل الی العباده الا بعد المعرفه و لا مسلک الی معرفه الله الا بعرفان اسمائه و الا فالذات مما لا یحاط بالمعرفه البشریه و لا تعرف الاسماء بخفائها و لا مناص للمعرفه من ظهورها فالعباده بواقعها انما تکون بعد ظهور الاسماء الحسنی و قد قال(ع): نحن الاسماء الحسنی و قال(ع): و نحن مشیه الله عزوجل و عن امیرالمومنین(ع): انا قدره الله عزوجل...)ربوات المقدسین فی تفسیر القرآن المبین ـ ج۱ ـ ص ۱۹
السلام علیک ایها الغوث و الرحمه الواسعه وعدا غیر مکذوب
تمامی ارتباطات مبنی بر عاطفه و مهر و محبت بین
موجودات جهان از رحمت الهی سرچشمه می گیرد. اگر اسم رحمان و رحیم الهی نبود، اثری
از این گونه محبت ورزی ها درعالم یافت نمی شد.
با توجه به این که امام(علیه الصلاه و السلام) خود، اسم الهی و به تعبیری نازل تر، محل تجلی اسماء حسنای الهی است، حاکمیت و
بسط ید امام(ع)، موجب فراگیری رحمت عام و خاص در عالم و عالمیان می شود و بنابر
این، غیبت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) اسم رحمان و رحیم الهی را در حجاب
خواهد برد. نتیجه طبیعی چنین پیامدی که با حاکمیت و بسط ید مظهر اسمای غیر حسنای
الهی (ابلیس) همراه است، توسعه خشونت و قساوت میان ابنای بشر است که هر چه از زمان
غیبت امام(عج) بگذرد، روند تزایدی پیدا خواهد کرد.
بسط رحمت های الهی در عالم با رفع حجب از مظهر آن، جهان دیگری را رقم می زند که از برد اندیشه بشریت غرق در تاریکی ها، بسی دور است. حاصل چنین بسطی، نه تنها بازگشت مهر و محبت به تمامی ساحات ارتباطات بشریست، بل در عمقی فزون تر، روابط طبیعی بین حیوانات را که بر طبق تقدیر اولی الهی، بر عداوت شکل گرفته به همزیستی مبدل می کند. به همین دلیل یکی از اوصاف جهان مهدوی، همزیستی گرگ و گوسفند است. این نمونه، تمثیلی شگفت از چگونگی روابط در آن عهد را به نمایش گذاشته... تا چگونه آن را درک کنیم؟
بعد از شهادت حضرت اباعبدالله الحسین (علیه الصلاه و السلام) بر محور آنچه از روایات استفاده می شود، غضب عمومی الهی که دقیقا در نقطه مقابل رحمت قرار دارد، فراگیری یافته است: لما قتل الحسین (ع) اشتد غضب الله علی اهل الارض ... واین غضب تا ظهور منتقم حضرتش پابرجا خواهد بود: ومن قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا... و تنها بعد از آن است که رحمت بسط می یابد: فانظر الی آثار رحمه الله کیف یحیی الموتی...
ادامه دارد...
ادامه مطلب ...
سدیر صیرفی گوید: با برخی از اصحاب بر امام صادق (علیه السلام) وارد شدیم، او را نشسته بر خاک دیدیم، در حالی که عبایی خشن با آستین کوتاه پوشیده و با قلبی سوخته، همچون مادر فرزند از دست داده، میگریست، رنگ چهره اش تغییر کرده و اندوه از گونه های مبارکش پیدا بود و اشکهایش، لباسش را خیس کرده بود وناله می کرد:
«مولای من! غیبت تو، خواب را از چشمانم ربوده و زمین را بر من تنگ نموده و آسایش دلم را از من گرفته است!
مولای من! غیبت تو، بلا و مصیبت مرا به فاجعه های ابدی پیوند داده، و از دست دادن یاران، یکی پس از دیگری، اجتماع و شماره ما را از بین برده، هنوز سوزش اشکی که از چشمم می ریزد و ناله ای که از دلم بر می خیزد با یاد بلاها و سختی های ـ دوران غیبت تو ـ پایان نیافته که درد و رنج شدیدتر و دردناکتری در برابر دیدگانم شکل می گیرد!»
سدیر گوید: شگفت زده پرسیدیم این ماتم و گریه برای چیست؟!
امام صادق (علیه السلام) آهی عمیق و سوزناک کشید و فرمود:
ای وای! صبح امروز، در کتاب جفر نظر می کردم و درباره ولادت و غیبت طولانی و طول عمر قائم ما و بلاهای مؤمنین در آن زمان و ایجاد شک و تردید در اثر طول غیبت و ارتداد اکثریت مردم از دین و خروج آنان از تعهد به اسلام، تأمل و دقتی داشتم، در اثر آن، رقّت مرا فرا گرفت و حزن و اندوه بر من چیره شد.»
وقتی حال امام صادق (علیه السلام) ـ که حدود یکصد سال قبل از آغاز دوره
غیبت می زیسته است ـ چنین باشد، باید دید حال سرگشتگان دوران غیبت و
دورماندگان از چشمه زلال ولایت چگونه باید باشد، بیهوده نیست که در هر
مناسبتی شادی آفرین یا غمبار، سفارش به قرائت دعای ندبه شده ایم که حدیث
اشک و سوز دل منتظران حضرت مهدی (علیه السلام) است.
باسم الله الرحمن الرحیم و به استعین انه خیر ناصر و معین
سلام بر آن که حق جوید و راه حقیقت پوید
«بعضى خیال مىکنند دوران ظهور حضرت بقیة اللَّه آخر دنیا است. من عرض مىکنم دوران ظهور بقیة اللَّه(ع) اوّل دنیا است. اوّل شروع حرکت انسان در صراط مستقیم است، با مانع کمتر یا بدون مانع، با سرعت بیشتر، با فراهم بودن همه امکانات براى این حرکت. اگر صراط مستقیم الهى را مثل یک جاده وسیع، مستقیم و هموارى فرض کنیم، همه انبیا در این چند هزار سال گذشته آمدهاند تا بشر را از کوره راهها به این جاده برسانند. وقتى به این جاده رسید، مسیر تندتر، عمومىتر، موفقتر، بى ضایعات یا کم ضایعاتتر خواهد بود.
دوره ظهور، دورهاى است که بشریت مىتواند نفس راحتى بکشد. مىتواند راه خدا را طى کند. مىتواند از همه استعدادهاى موجود در عالم طبیعت و در وجود انسان به شکل بهینه استفاده کند». نائب المهدی(عج) آیت الله خامنه ای
گفتار پیشین
اگر چه غیبت امام(عج) به معنای محرومیت از تمامی برکات آن وجود شریف نیست، بلکه بنا به فرموده امام صادق(علیه الصلاه و السلام) امام غائب همچون خورشیدی که در ورای ابری نهان شده باشد است، اما نکته مهم این است که خورشید پشت ابر هیچگاه همانند خورشیدی که حجاب ابر را نداشته باشد، نیست و اساسا چنانچه بنا باشد تفاوتی بین خورشید پنهان و عیان نباشد، حکمت غیبت لغو می شود. واقعیت این است که آنچه با غیبت امام(عج) از دست می رود و مصائبی که از این حجاب حاصل می آید، در مقیاس جهانی (ونه نسبت به فرد یا افراد خاصی که توفیقات ویژه دارند) به مراتب بیشتر از برکاتی است که در زمان غیاب، قابل دسترسی است. به این معنی که مصائب غیبت در عرصه عمومی و مقیاس جامعه جهانی به قدری پرحجم و سنگین است که فوایدی که ممکن است در این زمان به دست آید، در قیاس با آن قابل توجه نیست.
البته منظور از منافع در دسترس در زمان غیبت، استقرار آسمان و زمین به یمن وجود امام نیست، چون این موضوع مربوط به اصل وجود تکوینی امام است و حضور و غیاب در آن دخالتی ندارد.
آنچه در این سلسله یادداشت ها، مورد نظر است اثبات به حجاب رفتن بخش اعظم فواید وجود امام به تبع غیبت اوست و البته منظور از محجوب شدن این برکات و فواید، مقیاس جهانی و اجتماعی و عمومی آن است نه نسبت به افراد معدودی که در هر عصر، با تهذیب نفس و اخلاص در مجاهدات، با کوشش فراوان به تقرب امام می رسند و یا توفیق تشرف می یابند.
به طور کلی بسیاری از برکات وجود امام، ماهیتا امری اجتماعی است و در عرصه فردی معنا پیدا نمی کند، مانند عدالت که در برخی از حوزه های شاخص آن، در مورد یک فرد یا افراد پراکنده در طول زمان ها و در عرض مکانهای متفاوت، مصداق نمی یابد و تنها در صورتی قابل تحقق است که مجموعه ای از روابط اجتماعی در نظر گرفته شود.
اصل هدایت نیز که اصلی ترین هدف انبیای الهی و ائمه (علیهم السلام) است، به جوامع بشری تعلق می گیرد و هدف آن تمامی مردمند نه افراد خاص: انا ارسلناک کافه للناس بشیرا و نذیرا . خداوند متعال به موسی امر می فرماید که قوم خود را از تاریکی های ضلالت به نور هدایت رهنمون باش: اخرج قومک من الظلمات الی النور، که واژه قوم به دلیل بار معنایی خاص آن، اشارتی دیگر است به عمومیت و اجتماعی بودن امر هدایت.
درک مصائب غیبت ، راهی است به سوی حصول اضطرار اجتماعی به امام عصر(عج) که زمینه ساز فرج خواهد بود... ان شاءالله