مصائب غیبت

آثار غیبت امام زمان عج (مدخلی بر نظریه "غیبت جامع")

مصائب غیبت

آثار غیبت امام زمان عج (مدخلی بر نظریه "غیبت جامع")

غیبت عدالت


 ریشه عدالت را باید در استیفای کامل حقوق انسان جستجو کرد و محوری ترین حق انسان، حق پرستش و عبودیت خداوند متعال است.

  

در تبیین این مطلب باید گفت: 

  اولا:خدای متعال حقوقی را به مخلوقات اعطا کرده است و این اعطا هم یک اعطای اعتباری و قراردادی نیست بلکه واقعاً یک حق تکوینی را عنایت کرده است؛ حق تکوینی چیست؟ خداوند متعال در موجودات ظرفیت رسیدن به کمال و قربی را قرار داده و میل رسیدن به آن قرب را هم داده است. و چون حقّ تکوینی جعل کرده است، هیچ موجودی در نظام خلقت مأذون نیست که آن حق را منع کند؛ یعنی جلوی رسیدن یک موجود را به آن ظرفیتی که خدای متعال برای او قرار داده است بگیرد؛ ولو این موجود یک جماد یا نبات باشد. خدای متعال در هر موجودی ظرفیتی برای رشد  قرار داده است این ظرفیت مبدأ پیدایش حق است، اگر موجودات تکامل پیدا نمی‌کردند، حرکت و تغییر نداشتند، از نقطه‌ای به نقطه‌ی دیگر نمی‌رفتند، دارای شعور و درک و اختیار نبودند، اصلاً مسئله‌ی عدالت درباره آنها بی‌معنا بود؛ عدل از آنجایی معنا می‌شود که خدای متعال موجوداتی را آفریده و در آنها درک و شعور و اراده و احساس و مطالباتی قرار داده و ظرفیت رسیدن به آن طلب‌ها را هم در وجودشان نهاده باشد؛ حال این موجود حق پیدا می‌کند که به این نقطه برسد؛ این حق از کجا آمده است؟ پایگاه این حق بازگشت به فعل و مشیت خدای متعال می‌کند. موجودات در ذات خودشان حقی ندارند؛ آنها ذاتی ندارند که حقی داشته باشند. حق برای موجودات, بدون تصور حرکت، تکامل، رشد، درک, فهم و اختیار بی‌معناست. وقتی خدای متعال موجودات را دارای شعور, اقتضا و میل می‌آفریند به همان اندازه‌ برای آنها حق ایجاد کرده است.

  ثانیا: این حقی که خدای متعال در موجودات قرار می‌دهد جدا از هم نیست. یعنی اینطور نیست که خدای متعال موجوداتی آفریده و در هر کدام ظرفیتی قرار داده باشد که ارتباطی با رشد بقیه نداشته باشند, بقیه رشد کنند یا سقوط کنند آنها به رشد خود برسند. خدای متعال نظامی آفریده است که موجودات آن ظرفیت، استعداد، توانایی‌ و مطالباتی در درون‌شان هست که رویهم یک نظام مطالبات و استعداد هماهنگ است. تمام اجزا و اندام یک ارگانیزم زنده میل به یک شکوفایی دارند و همه هماهنگ با هم رشد می‌کنند؛ با یک قواعد و تناسبات دقیق ریاضی که خدای متعال حاکم کرده است همه اندام یک کودک هماهنگ و هنجار رشد می‌کنند. در درون کل عالم هم همینطور است؛ ظرفیتی که خدای متعال برای رشد عالم قرار داده است یک ظرفیت هماهنگ است؛ یعنی اگر همه موجودات به رشد خود برسند، کمال و رشد هماهنگی در عالم اتفاق خواهد افتاد. اگر در نظام عالم جلوی رشد یک موجود گرفته شود در واقع به هماهنگی کل خلقت لطمه وارد می‏شود.

 ثالثا: موجودات عالم هم عرض آفریده نشده‏اند, درون یک نظام هستند که ترتب سطوح و ارکان و ترتب طولی دارد. به عنوان مثال قوا و امکاناتی که خداوند در استخدام ما قرار داده است وقتی به رشد خودشان می‌رسند که در استخدام اراده‌ی یک مؤمن قرار بگیرند و مؤمن آنها را در مسیر تقرّب خدای متعال به کار برد و آنها هم خودشان را در اختیار قرار بدهند. به تعبیر دیگر اگر شما روزی حلال میل کنید و این روزی حلال قوای شما شود و با اندام‌تان عبادت کنید، آن خوراک و این اندام هم به رشد خودشان می‌رسند؛ اینطور نیست که رسیدن ما به قرب و کمال مزاحم رسیدن این امکانات باشد، بلکه بالعکس! رشد آنها به این است که در اختیار ما قرار بگیرند، از بستر اراده‌ی ما عبور کند. تا به کمال خودشان برسد؛ کما اینکه کمال ما هم به این است که خدای متعال این امکانات را برای ما بیافریند که با آن عبادت کنیم؛ چشمی که به من داده‌اند هم وسیله‌ی کمال من است و هم استخدام او در مسیر کمال من وسیله‌ی کمال اوست. جماد و نبات هم اینطوری است, اگر تبدیل به قوای مومن شد که با آن عبادت کرد، به انوار عالم ملکوت تبدیل و وارد عالم قرب می‌شود، اراده‌ی انسان صراط کمال اوست. بنابراین عالم دارای نظامی است و متوازن آفریده شده است؛ استعدادها و ظرفیت‌ها متوازن است؛ یک نظام هماهنگ متعاضدند که مکمّل یکدیگر هستند.

  اگر موجودی از مسیر کمال خود فاصله گرفت یا موجودات دیگر را از مسیر کمال خودشان دور کرد، به کمال کل عالم به اندازه‌ی ممکن و توان خودش لطمه زده است؛ به یک موجود که ضربه زده می‏شود به اندازه آن به کل عالم ضربه وارد می‏شود، وقتی حق یک موجود سلب شود به رشد کل عالم ضربه وارد می‏آید. اگر یک میکروب، سلولی از بدن شما را از بین ببرد به همان اندازه به کل ارگانیزم زنده‌ی شما صدمه زده است هرچند این سلول در یک گوشه‌ای از بافت جزئی‌ترین عضو شما باشد.

  وقتی عالم نظام و سطوح دارد، طبیعتاً دارای محور است؛ نظام، سیستم و ارگانیزم زنده نمی‌تواند بدون محور باشد. بنابراین کمال کل, در طریق کمال آن محور است، کما این که کمال آن محور هم واسطه‌ی کمال کل است‌؛ بنابراین کمال کلّ خلقت متناسب با کمال نبی اکرم (ص) خلق شده است. در این وجود مقدس ظرفیت تقربی قرار داده شده است که اگر ایشان بخواهد به کمال قرب خودش برسد همه‌ی عالم باید برای او خلق بشود و همه عالم هم به گونه‌ای خلق شده‏اند که اگر در مسیر تبعیت از ایشان قرار بگیرند، به کمال خودشان می‌رسند. 

  عدالت یعنی تحقق ولایت نبی اکرم (ص) در سراسر عالم، اگر ایشان با ظرفیت خودشان خدا را عبادت کنند و این عبودیت منشأ مقام ولایت و ولایت مقدمه‌ی شفاعت بشود یعنی ایشان نسبت به عالم ولایت کلیه و مقام خلافت دارند. و این خلافت طریق شفاعت ایشان است که همه‌ی اسمای حسنای الهی به شفاعت ایشان در عالم جاری می‌شود و به مخلوقات می‌رسد. جریان توحید، جریان اسمای حسنای الهی، جریان قرب، کمال و رشد در عالم به واسطه‌ی پرستش ایشان واقع می‌شود. اگر جامعه تحت ولایت ولی عادل قرار بگیرد و او هم تحت ولایت ولیّ معصوم باشد و رو به پائین هم، امکاناتی که در اختیار افراد است تحت ولایت آنها قرار بگیرد، همه این مجموعه یک منظومه هماهنگی است که در مسیر قرب حرکت می‌کنند؛ جماد, نبات, حیوان, ملک, جن و انسان بر محور پرستش نبی اکرم (ص) و جاری شدن این پرستش در عالم, به کمال خودشان می‏رسند.

  عدالت یعنی ظهور توحید, یعنی اینکه ولایت و تناسبات سرپرستی نبی اکرم (ص) در عالم جاری بشود و عالم هم این تناسبات را بپذیرد. بنابراین عدالت به رشد و کمال مقید می‏شود، اگر حرکت و رشد و تکامل در عالم نباشند عدالت بی‌معناست؛ در یک سلسله موجودات ساکن بدون رشد و تأثیر و تأثر و بدون اینکه هیچ رابطه‌ای با هم داشته باشد، عدالت بی‌معناست. پس آن عدالت و رشدی که برای عالم واقع می‌شود اول اینکه رشد هماهنگ است؛ دوم غایت این رشد هماهنگ، توسعه به مفهوم اصطلاحی رایج نیست؛ عدالت به تبع این توسعه تعریف نمی‌شود؛ در نظام سرمایه‌داری آخرین مرتبه‌ هدف رسیدن به توسعه‌ی همه جانبه است. یعنی به جای رشد (به مفهوم اقتصادی) توسعه را گذاشته‏اند. توسعه یعنی تغییرات همه جانبه و هماهنگ که جامعه را از نقطه‌ی الف به نقطه‌ی ب می‌برد تا جایی که بر اساس بعضی از تعاریف حتی تناسبات تمدّنی عوض شود، جامعه از یک تمدن وارد تمدن دیگری ‌شود و مدنیت جدیدی شکل ‌گیرد.

  یکی از مصوبات سازمان ملل حق توسعه است، اینکه حق توسعه را تصویب کرده‌اند، می‌خواهند عدالت را به توسعه برگردانند می‌گویند همه ملل حق توسعه دارند و این اصلی‌ترین حقی است که باید مدار ساماندهی جامعه شود؛ جامعه در حوزه ی سیاست و فرهنگ و اقتصاد باید به گونه‌ای ساماندهی شود که به توسعه ختم شود و این توسعه و مناسبات آن همان عدالت است؛ دعوای اصلی ما در این مفاهیم زیربنایی است که اصلی‌ترین مفاهیم حاکم بر ساختارهای جهانی است؛ یعنی آن مکتبی که مفاهیم زیربنایی عدالت را در حوزه‌ی سیاست و فرهنگ و اقتصاد تعریف می‌کند، در قدم بعد این مفاهیم را به مفاهیم جهانی تبدیل می‌کند و بر این اساس تکالیف ملل را تعیین و متناسب با این تکالیف بازخواست و کیفر و مجازات معین می‌کند و دادگاه‌های بین المللی تشکیل می‌دهد؛ مکتبی عدالت را در جهان به دست می‌گیرد که زیربنایی‌ترین مفاهیم عدالت را تعریف ‌کند. اینطور نیست که به آنها بتوان گفت مناسبات سرمایه‌داری غیر عادلانه است و آنها هم بپذیرند که غیر عادلانه است! تعریف عدالت را به توسعه برمی‌گردانند و می‌گویند عدالت تناسبات توسعه است. انسان‌ها باید به توسعه برسند, توسعه هم اجتماعی واقع می‌شود و عدالت تناسبات توسعه‌ی اجتماعی است. عدالت جهانی هم به این معنا است که یک توسعه‌ی واحد هماهنگ بر کل جامعه ی جهانی حاکم شود؛ بنابراین برای تحقق این عدالت ساختارسازی می‌کنند و عقلانیت درست می‌کنند. می‌گویند تحقق این عدالت یک عقلانیت پیچیده‌ی اجتماعی نیاز دارد که همان عقلانیت مدرن است. این عقلانیت مدرن ابزار تحقق توسعه، تحقق لیبرال دموکراسی در مقیاس جامعه جهانی و تحقق عدالت جهانی است؛ می‌گویند عدالت با حرف درست نمی‌شود معادله می‌خواهد. بنابراین مدل‌ها, فرمول‏ها و ریاضیاتی درست می‌کنند که معادلات را به گونه‌ای تعریف کند که به این توسعه ختم شود.

  ما هم اگر بخواهیم در حیطه‌ی عدالت و مناسبات عدالت سخن بگوئیم باید بنیادی‌ترین مفهوم عدالت را تعریف کنیم. ما عدالت را به یک چیز بیشتر برنمی‌گردانیم، عدالت این است که توحید در همه عالم جاری شود و به تعبیر دیگر عدالت این است که پرستش گسترش یابد و مناسبات سجده در مقابل خدای متعال در همه شئون حیات اجتماعی بشر جاری شود؛ همین جریان تناسبات سجده, جریان قرب و جریان کمال هماهنگ عالم است. بنابراین عدالت تحقق ولایت نور ولایت امام(ع) در عالم است.

 از این جا روشن می شود که بنیادی ترین ظلم، محروم کردن انسان ها از متجلی شدن جانشان به نور ولایت و توحید است. برخی از اهل اندیشه ریشه لغوی ظلم را ظلمت می دانند؛ یعنی ظلم عبارت است از ایجاد ظلمت در نفوس بشریت و اجتماع بشری با محروم کردن آن از نور ولایت. تمام مظالم دیگر ناشی از این ظلم محوریست و به همین خاطر است که مسببان اصلی محرومیت بشریت از بهره مندی از انوار امامان معصوم(ع) (اصحاب سقیفه) مرتکب بزرگترین ظلم شده و تمام مظالم عالم بر گردن ایشان است.پ

  با تحقق عدالت محوری در عالم، عدالت در حوزه های ظاهری اجتماعی و اقتصادی و ... نیز به وجود خواهد آمد و فراگیر خواهد شد و بدون آن، شاهد جهان گیر شدن ظلم و جور خواهیم بود.

  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد